محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

از شیر گرفتن محمد طاها - مرحله سوم

یه روز که خونه مامانی بودیم و بعد از برگشتن از اداره بازم درخواست شیر کردی .خاله مریم گفت که باید یه دلیل  محکم واسه شیر ندادنم بهت  ارائه بدم تا کم کم قانع بشی والا نمیتونی با شیر نخوردن و اینکه چرا بهت شیر نمیدم کنار بیای. واسه همین من یه لاک قرمز برداشتم و جی جی رو کمی قرمز کردم و وقتی شیر خواستی بهت نشون دادم و گفتم جی جی اوف شده واسه همین نمیتونم بهت شیر بدم . اولش خیلی ناراحت شدی و تا یکی دو روز مثل اینکه عزادار از دست دادن جی جی بودی و خیلی هم بهونه گیر شده بودی . بعدش کم کم هضم موضوع واست راحتتر شد و فقط هر از گاهی سرمیزدی که ببینی جی جی در چه حالیه ومن هم باید مرتب حواسم رو جمع میکردم که رنگها پاک نشه . کم کم وابست...
9 ارديبهشت 1392

از شیر گرفتن محمد طاها - قسمت دوم

روز دوم : صبح خونه مامانی ظهر باز من رفتم خونه و بعد از نهار اومدم  خونه مامانی . عصر خونه خاله زری و اونجا محمدرضا و پارسانا اومدن و کلی بازی کردی شب خونه مامانی شیر خوردی و خوابدی . روز سوم :صبح خونه مامانی ظهر باز من رفتم خونه و بعد از نهار اومدم خونه مامانی .عصر رفتیم پارک حنانه و یگانه هم اومدن و بعدش خونه خاله مریم .شیر گوسفندی هم از همونجا واست خریدم شاید یه کم شیر بخوری .شب رفتیم خونه شیر خوردی و خوابیدی اما دیگه در طول شب که بیدار شدی بهت شیر ندادم . روز چهارم :صبح خونه مامانی - ظهر  من اومدم و بردمت خونه خودمون .نهار مفصل خوردی بعدش بابا رفت بیرون . تو یه کم بازی کردی خوابت میومد و اومدی تا شیر بخوری یه...
4 ارديبهشت 1392

پروژه از شیر گرفتن محمدطاها

چند وقتیه که تصمیم گرفتهام از شیر بگیرمت . به خاطر همین هم یه چند روز بود که شیر روز رو کم کرده بودم . به شیر نخورد از صبح تا ظهر عادت داشتی آخه من سر کار بودم اما 7 صبح شیر میخوردی و ظهر هم منتظر بودی که تا از راه برسم شیر بخوری. دیر اومدن های گاه و بیگاهم و اینکه دیگه 7 صبح شیر نمیدادم بهت باعث حذف شیر در ساعات صبح شد.اما ظهر حتما شیرو میخوردی و بعدازظهر ها هم یه بار دیگه و شب هم موقع خواب و در طول شب هم به دفعات . شیر بعدازظهر هم یه چند روزی حذف کردم ولی در مقابل شیر نخوردن در طول شب خیلی مقاومت میکنی . یه شب برای شیر خوردن یه ساعت با صدای بلند گریه کردی و تو بغلم پیچ و تاب خوردی تا اینکه من طاقت نیاوردم و تسلیم شدم . دیشب چندین ب...
31 فروردين 1392

چند تا عکس - زمستان 1391

وقتی محمد طاها گریه میکنه ..... کی میاد تراکتور سواری ... خیلی کیف داره ها بیب  بیب ...  !!!  راستی بوقش کجاست ؟؟؟؟!! سلام ببعی  ...   میخوای منو بخوری ؟ ژست بگیر تا یه عکس خوشگل ازت بگیرم مامان بذاره تو وبلاگم ...
15 اسفند 1391

امان از این دندونا

باز هم داری دندون در میاری ، اما اینبار دیگه حسابی اذیت شدی. بابا این دندون درآوردن هم شده بلای جون ما ، پس کی میخواد تموم بشه ، کلا حال و حوصله که نداری ، غذا که نمیخوری ، اعصاب هم که زیر صفر،یعنی رسما کمر به قتل بنده بستی . بردمت دکتر چند جور تقویتی و اشتها آور مثل شربت زینک و... داده اما دوسه روزیه که میخوری به نظر نمیاد چندان اثری در تو گذاشته باشه . یه آمپول dcهم گفتم دکتر واست نوشت و درجا نوش جان کردی تا حداقل از این عذاب دندون درآوردن یه کم راحت شی . فعلا که این یکی دندون رونمایی نکرده ، به نظرم زیر لفظی میخواد .
15 اسفند 1391

بدون عنوان

متاسفانه در ٢٤ بهمن ماه ١٣٩١ مادر بزرگ محمد طاها ( مادر بابا) پس از معالجه و تحمل سختی های فراوان چشم از این دنیا فرو بست . روحش شاد و قرین رحمت حق باد .  این هم عکسی از ایشان و محمد طاها که در ابتدای سال ١٣٩١ گرفته شده ...
15 اسفند 1391

عروسی

دیشب رفتیم عروسی و امروز هم پاتختی . عروسی مریم دختر پسر عموی مامان بود . کلی رقصیدی و خوشحال شدی . انگار شارژ شده بودی . هی میرفتی روی میز و حالا قر نده کی قر بده . مامانی هم که هی میگفت بچه رو نذار برقصه چش میخوره . توهم که پایه ، ول کن معامله هم نبودی . خلاصه کلی بهت خوش گذشت .  
22 بهمن 1391

شیرین عسل مامان

کلا خیلی شیرین شدی حیف که خیلی از کارا ، حرفا اداها و شیرین کاریها رو نمیشه فقط با کلمات نشون داد . خیلی از احساسات اصلا در فالب کلمه نمیگنجند . خیلی از رفتارها و حرکات رو نمیشه صرفا بانوشتن بیان کرد . چقدر حیفه که این احساسات نوشته نمیشن و فراموش میشن . شیرین کاریها ،ناز کردنه ، لوس کردن ها و .. کلی چیزای دیگه . فقط میتونم بگم : روز به روز بیشتر خودتو شیرین میکنی  (شیرین عسل مامان ) ...
22 بهمن 1391

جمله سازی جدید

پسر گلم تازگیا توی حرف زدن پیشرفت بیشتری کردی و علاوه بر  کلمات، به تعداد  جمله هایی هم که به کار میبری اضافه شده . قبلا با فعل رفت جمله می ساختی .مثل بابا رفت حالا میتونی بگی : ... کو؟ مامان کو ؟     بابا کو؟    برقو کو ؟     اتو کو ؟     الو کو ؟ و ... هزاران سئوال دیگه که با  کو؟ ساخته میشه . همچنین میتونی بگی: ....نه . مثلا :  آب نه .(یعنی آب نمیخوام .)    حموم نه .  و .. همه چیزایی که باب میلت نباشه با نه همراه میشه .   کلمات جدید :کلا همه کلماتی رو که برات بگم تکرار میکنی حتی رنگین کمون...
22 بهمن 1391