محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

شناخت اعداد

پسرگل قشنگم اعدادو تقریبا یاد گرفتی . از 1تا 5 رو میتونی درست و پشت سرهم بشماری .بقیه رو هم قاطی هم میگی تعداد اشیا  رو تا سه ( یکی . دو تا و سه تا رو ) میتونی بشماری. 30-20-10-.....-100 روهم از بازی قایم موشک یاد گرفتی ولی کامل هنوز نمیتونی  بشماری . آفرین به تو که اینقدر باهوش  زرنگی ...
29 آبان 1392

پس چرا غذا نمیخوری ؟؟؟

پسر خوشگل مامان این روزا یه کم نگرانم کردی واسه سرما خوردگی بردمت دکتر . بعد از معاینات معلوم شد که اخیرا رشدت خوب نبوده .دکتر واست شربت کلسیم نوشت و قرار شد رشدت رو تا سه ماه دیگه مجددا بررسی کنه . انشالا خوب رشد کنی و منو از نگرانی دربیاری .
29 آبان 1392

از پوشک گرفتن -پروژه شماره 2

پروژه شکست خورده دوباره احیا میشود چند وقت پیش این پروژه رو شروع کردم ولی به دلیل  عدم همکاری جنابعالی و اینکه ذوق و شوقی به رفتن به دستشویی نداشتی پروژه در همون روزهای اول با شکست مواجه شده و متوقف شد. مفهوم جیش و پی پی رو به خوبی میدونی . از دستشویی رفتن هم بر خلاف خیلی از بچه ها ترسی نداری .اما انگیزه ای برای دستشویی رفتن نداشتی . با وجود اینکه هر دفعه توی دستشویی  جیش میکردی  بهت شکلات میدادم  اما چون شکلات رو از دست من میگرفتی و جاشو میدونستی برات زیاد هیجان نداشت . تا اینکه تو  نی نی سایت  دیدم یکی از مادرها برای از جیش گرفتن نینیش تعدادی اسباب بازی گذاشته توی دستشویی تا هر دفعه که جیش میکنه یکیشو ان...
23 شهريور 1392

یه موفقیت تازه

پسر گلم ،نازپسر مامان امروز 17 شهریور1392  حدود ساعت 7یا 7.30 بعدازظهر یه موفقیت جدید کسب کردی . اگه گفتی چی بود ؟!!!!!  نمیتونی حدس بزنی !!!!     خودم میگم ... امروز دوچرخه ( که نه البته سه چرخه است  خودت بهش میگی دوکرچه ).بله  داشتم میگفتم : دوچرخه تو آوردی و موقع بازی برخلاف همیشه که پاتو میگذاشتی زمین و هلش میدادی سمت جلو ، این دفعه سعی کردی با پدال زدن حرکتش بدی . من که دیدم مشتاق شدی یه کم کمک کردم تا بدونی که پاتو چطوری باید فشار بدی . بعد از چند دقیقه تلاش یاد گرفتی پدال بزنی . البته موقع پدال زدن مجبور میشی روی پاهات بایستی . جالبترش اینه که دوچرخه رو دنده عقب میبری . این موف...
23 شهريور 1392

سفر یه روزه

روز بعد از عید فطر در یه سفر دسته جمعی رفتیم باداب سورت .( البته خیلی دسته جمعی بود چون با دایی ها و خاله مامان و خانواده هاشون رفتیم ) روز خوبی بود اما بسیار خسته شدیم .چون باید از یه کوه میرفتیم بالا اونم در حالی که زیر پا سنگهای آهکی بود و جنابعالی هم در آغوش ما. من که واقعا خسته شدم وقتی رسیدم بالای کوه واقعا نفسم در نمی اومد اما جای قشنگی بود . البته بابا هم در بالا بردنت کمک کرد ولی خسته کننده بود . ...
17 شهريور 1392

آغاز پروژه از پوشک گرفتن محمد طاها

هوا این روزا خیلی گرم شده و تو هم که شدیدا گرمایی هستی . پوشک شدنت باعث میشه اذیت بشی و خیلی سریع هم پوستت دچار سوختگی میشه . جمعه هم با اینکه زود عوضت کردم اما به طرز بدی سوخته بودی و هی میگفتی: شکم آییه من هم به خیال اینک دل درد داری هی دوا درمونت میکردم .آخر سر فهمیدم مشکلت از کجاست . شب رو بازت کردم و از صبح شنبه  ١٨ خرداد ٩٢به همت مامانی از پوشک گرفتنت شروع شد. بعد از ظهر که بردمت خونه  دیگه پوشکت نکردم و تا شب تو کار شست و شوی لباسهایی بودم که هی جیش میکردی . شانس آوردم روی فرش جیش نکردی . یه دفعه هم پی پی کرده بودی ، ازت سئوال کردم محمد طاها جیش داری ؟ شلوارتو نشون دادی و گفتی : جیش داری پاته . &nb...
27 مرداد 1392

شیرین زبون مامان

گل پسر مامانی ، خیلی وقته که دیگه حرف زدنت تقریبا کامل شده و دیگه در صحبت کردن مستقل شدی و گاهی هم صاحب نظر!!! وقتی شعر (( توپ سفیدم )) رو برات میخونم یه جاهایی رو با من تکرار میکنی . وقتی بابا آواز (( ستاره آی ستاره )) رو - که از خودش درآورده - میخونه بهش میگی نخون و بعد خودت میخونی تازه هر روز هم برای من این جملات رو تکرار میکنی : اوشگل منی ، ناز منی ، عسل منی ، پسر منی !!! ... این روزها  خیلی کنجکاویت بیشتر شده ویه سئوال رو مرتبا و در مورد هر چیزی می پرسی :(( این چیه؟؟؟- چی کنه ؟؟؟ )) اگه اسم مامان و بابا رو ازت بپرسن بلدی و اسم خودت رو هم که تا چند وقت پیش میگفتی (( مطا )) حالا میگی (( مطاها )) مسیر خونه...
27 مرداد 1392

تولدت مبارک

امروز ٢٣ تیر ١٣٩٢ مصادف با دومین سال تولد عزیزدلم - گل پسرم محمدطاهاست یه تولد کوچولو دیشب بعد از افطار گرفتیم و این هم عکس ها : به ترتیب از راست : حنانه - یگانه -محمدطاها- سروش - شکیبا     ...
23 تير 1392