عروسی
دیشب رفتیم عروسی و امروز هم پاتختی .
عروسی مریم دختر پسر عموی مامان بود .
کلی رقصیدی و خوشحال شدی .
انگار شارژ شده بودی . هی میرفتی روی میز و حالا قر نده کی قر بده .
مامانی هم که هی میگفت بچه رو نذار برقصه چش میخوره .
توهم که پایه ، ول کن معامله هم نبودی .
خلاصه کلی بهت خوش گذشت .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی