محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

سرنوشت جوجه اردکها

1396/1/4 19:27
نویسنده : مامان
186 بازدید
اشتراک گذاری

خوب هرچند خیلی زمان میگذره از آخرین مطلبی که واست اینجا نوشتم 

اما این پست با پست قبلی کاملا در ارتباطه 

(( جوحه اردکهایی که از آق قلا خریدیم ))

تا یه مدتی توی خونه نگهشون داشتیم و بهشون رسیدگی میکردیم . خیلی ناز و با نمک بودن و همش دوست داشتن دنبالت توی خونه را بیفتن که این خودش دردسری بود .تا اینکه یه روز در اثر حس کنجکاوی دو تاشون رو گرفته بودی توی دستت و تا میتونستی فشارشون دادی یکیشون که یکم ضعیف تر بود یهو غش کرد و باعث شد اون یکی جون سالم به در ببره . 

خلاصه تا مدتی اون یکی هم پیش ما بود  و هر جا میرفتیم با خودمون میبردیمش تا اینکه یه شب در یک عملیات انتحاری خونه مامانی جا گذاشتیمش و دیگه گذاشتیم همونجا بمونه 

روز بروز بزرگتر شد تا اینکه شد این کشتی غول پیکیر که میبینی :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

علاوه بر اینکه خرج زیادی برای خورد و خوراکش داشت چون تنها بود خیلی عصبانی بود و همه رو نوک میزد 

ولی خوب تو شدیدا بهش وابسته شده بودی و نمیتونستیم کاری براش بکنیم 

خیلی گزینه ها رو امتحان کردیم که یه جای خوب واسش پیدا کنیم و خیلی تلاش کردیم تا رضایت جنابعالی رو برای آزاد کردنش جلب کنیم . کلی شرط و شروط داشتی و یکیش این بود که جایی باشه که بتونی بهش سربزنی و ببینیش .

خلاصه به هر دوست و آشنا و .. که احتمال میدادیم امکان نگهداریش رو داشته باشه رو انداختیم اما نشد که نشد .

تا اینکه با کلی اصرار و خواهش سپردیمش به یه گلخانه- باغ که تقریبا فضایی مثل باغ حیوانات هم ایجاد کرده و مردم هر وقت دوست دارن میرن اونجا و گردش میکنند .

البته این گزینه اولمون بود اما صاحبش دفعه اول قبول نکرد 

بالاخره با اصرار فراوون راضیش کردیم و یه روز جمعه بردیم و سپردیمش اونجا .

و حالا هم هر ازگاهی بهش سر میزنیم و هم تو و هم اون مرغابی شیطون حالا خوشحال و راضی هستید 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)