محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

تا اطلاع ثانوی ، سفر تعطیل

در هول و ولای بلاتکلیفی برای اعزام به عمره بودیم  که دوشنبه بعدازظهر اعلام کردند که مشکل حل شده و سه شنبه بریم برای گرفتن ارز . و ما خوشحال از اینکه همه چی بموقع درست شده کل سه شنبه رو بدو بدو داشتیم . کارامون مونده بود واسه لحظات آخر . ساکها نصفه نیمه جمع شده بود . عوارض خروج از کشور و خلاصه کلی کار دیگه ... سه شنبه (روز آخری) که فرداش برنامه اعزام به عمره رو داشتیم کلی مربیهای مهد تحویلت گرفته بودن و موقع خداحافظی ازت التماس دعا داشتند. بعدازظهر هم کلی مهمون اومده بودند خونه مامانی واسه خداحافظی تقریبا تا 9و 10 شب درگیر مهمونا بودیم .بعد از رفتن مهمونا زنگ زدن که فعلا نیایید ترمینال تا خبرتون کنیم .طبق برنامه ما الان باید تو م...
25 اسفند 1393

رفتن یا نرفتن

امروز یکشنبه بود و طبق برنامه چهارشنبه روز سفرمون هست . اما متاسفانه به دلیل اختلافات  پیش آمده بین ایران و عربستان کل زائران عمره امسال بلاتکلیف هستند . عربستان صدور ویزا رو به 50 درصد کاهش داده و تا این لحظه هنوز خبری از ویزای ما نیست . رییس حج و زیارت هم رفته بود عربستان برای مذاکره و پنج شنبه اعلام کردند که تا یکشنبه ( یعنی امروز که گذشت ) مشکل حل میشه ولی تا این لحظه که دارم این مطالب رو مینویسم که حدود 9 شب هست خبر خاصی نشده و ما همچنان بلاتکلیفیم . خیلی اعصابم خورد شده و استرس بدی گرفتم . نمیدونم باید چکار کنم . نه وسایل سفر رو جمع کردم و نه مابقی کاراموتموم کردم . اگه تا سه شنبه ویزا صادر نشه سفرمون کنسل میشه...
17 اسفند 1393

سفر

سلام    سلام خیلی  وقته که من اینجا مطلب نگذاشتم . مشغله کاری  و  درگیری های روزمره نمیگذاره بیام اینجا . بهر حال حالا هم که اومدم این دومین باریه که دارم این مطلبو تایپ میکنم  هی اینترنت قطع میشه و مطالبم میپره اومدم که یه خبر مهم رو اینجا ثبت کنم . امروز 30 بهمن 93 هست و تا 21 روز دیگه انشالله ما عازم سفر حج خواهیم بود . به امید خدا من و بابا          مامانی و بابایی                              و ...
30 بهمن 1393

اولین حضور در دسته عزاداری

محمد طاها جونم خیلی دوست داشتی یه طبل کوچولو داشته باشی ، یه شب که بردیمت واکسن آنفلوآنزا بزنی چشمت به یه مغازه افتاد که چند تا طبل داشت ، بهونه کردی که طبل میخوام ،بابا هم رفت واست یکی بخره اما گفت  طبل های اون مغازه جنس خوبی نداشتن و زود میشکستند. و قرار شد به زودی تو همین محرم یه دونه واست بخریم. یه شب که صحبتش بود خاله مریم گفت حنانه که کوچولو بود یه طبل داشت که حالا میتونه بده به محمد طاها و خلاصه به این ترتیب بود که پسرم طبل دار شد.( البته همینجا باید بگم که پسرم خیلی حرف گوش کن هست و اصلا توی خونه طبل نمیزنه که همسایه ها اذیت نشن) خلاصه وقتی میرفتیم دسته عزاداری  طبل رو با خودت میبردی ولی خیلی دوست دا...
12 آبان 1393

محمد طاها و محرم

عزیزدلم، هنوز واسه بعضی از مفاهیم کوچولویی و درک درستی از خدا و امام و شهادت و .. نداری . البته تو صحبتهات استفاده میکنی که اونم تقلیدی و به تبعیت از ماست .اما نمیدونم توی مهد چطوری برات تعریف کردن که چندروز پیش میگفتی : مامان میدونی ؟؟ خدا رو شهید کردن بهش آب هم ندادن بخوره !!!!! جالبتر اینکه دیروز  تلویزیون داشت یه انیمیشن با موضوع مذهبی نشون میداد  که معمولا هم چهره اماما رو با هاله نور نشون میدن . وقتی یه صحنه از امام نشون داد سریع گفتی مامان اونی که گفتم شهیدش کردن اینه !!!!!! همونی که چشماشو نکشیدن. نمیدونم شاید تو مهد با فیلم امام حسین رو واستون تشریح کردن . یادم باشه حتما از خانم مربی سوال کنم ...
12 آبان 1393

محرم آمد

دوباره محرم شد روزهای ماتم و غم آمد . روزهایی که نفس کشیدن رو واسه آدم سنگین میکنه از وقتی رفتم کربلا محرم ها واسم یه معنی دیگه داره . دیگه تو روضه ها بهتر میشه محل شهادت علی اصغر و بریدن دستهای عباس را تصور کرد .دیگه بهتر میشه تشنگی را درک کرد .دیگه راحت میتونم بفهمم خیمه ها چقدر با آب فاصله داشتند و علمدار چقدر به آب نزدیک شده بودو باز بچه ها بی آب . اونجا دیدم تل زینبیه چقدر مشرف به قتلگاه بود و چه حالی داشت زینب در لحظه شهادت برادر . از وقتی رفتم کربلا محرم که میشه بغضی تو گلوم گیر میکنه که میخواد راه گلوم رو ببنده .. السلام علیک یا ابا عبداله ...
12 آبان 1393

دوباره مهد کودک

از مهد کودک قبلی که انصراف دادی دوباره میبردیمت خونه مامانی . تازه قدر خونه مامانی رو هم بهتر میدونستی . انگاری تازه فهمیده بودی که خونه مامانی چه نعمتی بوده واست . اما من دوباره افتادم دنبال جستجوی یه مهد خوب . از خیلی از دوستان و همکاران و آشنایان و .. پرس و جو کردم و بالاخره یه لیست درست کردم با اسم 4-5 تا مهد کودک که بیشتر نظرهای مثبتی راجع بهشون داده شده بود . یه روز هم با یکی از همکاران که ایشون هم البته دنبال عوض کردن مهد دخترش بود به طور سرزده به اون مهد ها سرزدیم و در نهایت دو تاییمون به اتفاق نظر رسیدیم که مهد کودک اولیا وابسته به آموزش و پرورش از بقیه بهتره. بزرگترین عاملش هم این بود که واسه بازدید از مهد...
31 شهريور 1393

سفر به گیلان

گل پسرم این اولین سفر شما به استان گیلان بود ، از31مرداد 93 تا 7 شهریور 93. مسیر رفت رو از  تهران - کرج -قزوین - رشت حرکت کردیم و شب رسیدیم رشت  چون خسته بودیم اون شب رو جای خاصی نرفتیم و فقط رفتیم پارک شهر . شنبه صبح حرکت کردیم به سمت انزلی . صبح رفتیم دریا و طرح سالمسازی - بعدازظهر هم رفتیم پارک مجاور اسکله و با قایق رفتیم تالاب انزلی و لاله های تالاب رو از نزدیک دیدیم . قشنگ بودن .خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینمشون . راستی یه سری هم به بازار روز انزلی زدیم که خصوصا برای پسر گلم خیلی جذاب یود   ماهی های غول پیکر  در بازار روز انزلی .   سبدهای رنگارنگ و زیبا   ...
19 شهريور 1393

مقبره پیغمبران

روز جمعه به اتفاق دایی و خاله ها و مامانی و بابایی رفتیم پیغمبرون . روز خیلی گرمی  بود . بیشتر تون با ماشین رفتید بالا ولی من و بابا ، خاله فاطمه و خاله راضیه و حنانه جوگیر شدیم ، پیاده رفتیم . نفسمون برید تا برسیم بالای کوه .وقتی رسیدیم تو و سروش داشتید اون بالا بازی میکردین . زیارت کردیم و با ماشین برگشتیم پایین . تا عصر اونجا موندیم .غروب هم یه سر رفتیم فضل آباد ( آخه چه کاری بود. اینهمه راه!!! ) اینم تصویری از محمد طاها در ارتفاعات پیغمبران ...
19 شهريور 1393

مشکل در رفتن به مهد کودک

سه روزی که رفتی مهد ، دیگه اوضاع بهتر شد . راحت تر میرفتی و اذیت نمیکردی حدودا یه هفته اوضاع خوب بود ومن خوشحال بودم که به این زودی محیط مهد رو پذیرفتی . چون با دوستان که صحبت میکردم میگفتن  معمولا یه هفته مشکل ناراحتی و گریه و زاری رو خواهی داشت . بعد ازیه هفته دوباره اوضاع عوض شد ، اولش با نگرانی و اضطراب به مهد میرفتی و کم کم دوباره گریه و زاری شروع شد . بعد از ظهرها هم که میومدی خونه به شدت عصبی و ناراحت بودی و با کوچکترین چیزی اعصابت به هم میریخت و خلاصه خیلی بداخلاق بودی . دیروز که حدودا 20  روزی میشد از مهد رفتنت میگذشت بابا به من زنگ زد و گفت که گریه میکنی و میگی اونجا اذیتم میکنن و نمیخوای بری مهد  و.. خلا...
2 مرداد 1393