محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

بابا مریض شده

این روزها خیلی درگیرم ، با با مریض شده و رفته بیمارستان دعا کن بابا زودتر خوب بشه و بیاد خونه عزیزم . چهارشنبه از صبح مرخصی گرفتم و دنبال یه دکتر خوب توی بیمارستانها بودیم تو هم صبح خونه مامانی و بعدازظهر خونه خاله مریم بودی  خاله و حنانه و یگانه بردنت پارک و حسابی بازی کردی تازه یاد گرفتی صدای خروس در بیاری ( سرت رو میدی عقب و با صدای خشنی میگی اووواوووواووو .آخرش به توصیه مهسا  بابا رو بردیم پیش دکتر نساجی ، و دکتر بعد از معاینه بابا دستور بستری داد .تا کارهای بستری بابا رو انجام بدیم ساعت شده بود ٩ شب و موقع خوابت بود من هم اومدم خونه خاله مریم و با عمو داود رفتیم بنزین زدیم و بعدش رفتیم خونه مامانی تا تو شیر بخوری و بخوابی ...
6 خرداد 1391

پست mp3

چند روزه میخوام بیام و گزارش روزهای گذشته رو بنویسم اما نمیشه ... حالا همه رو خلاصه می نویسم . برو به ادامه مطلب ... پنج شنبه adslخونه برقرار شد . اما سرعتش یه کم پائینه باید ایراد کارو پیدا کنم ... فکر میکنم کامپیوترم خیلی سنگین شده و سرعتو پائین آورده . بابا یه کمی مریض شده ، بی حاله و حوصله نداره -دعا کن زود زود خوب بشه عزیزم . جمعه رفتیم فضل آباد ، خیلی خوشحال شده بودی و کلی ذوق کرده بودی و همش دوست داشتی بیرون باشی و جوجو و هاپو و .. تماشا کنی اصلا حاضر نبودی بیای توی اتاق . تا شب کلی خسته شدی و زود خوابت برد . شنبه صبح چون بابا خونه بود تا 10 صبح پیشش موندی و مامان رفت سرکار . ساعت 10 من اومدم و باهم رفتیم خونه مامانی تا ...
2 خرداد 1391

اشکال از کجاست ؟

نمیدونم چی شده هر کاری میکنم نمیتونم پستها و عکساتو بذارم - الان هم از کامپیوتر اداره وارد شدم ،اومدم امتحان کنم ببینم اشکال از سایته یا از اینترنت خونه ما . . . اینطور که معلومه از اینترنت ماست ، اگه هم از سایت بوده که خدارو شکر برطرف شده ...
1 خرداد 1391

10 ماهگی

پسر گلم امروز ١٠ ماهه شدی - ده ماهگیت مبارک تازه امروزیه مناسبت دیگه هم داره -   روز مادر این روز رو به مامانی و مامان جون و همه مامانها تبریک میگم . ...
23 ارديبهشت 1391

حرف اول

گل پسرم محمد طاها در روز پنج شنبه ٢٣تیر1390  مصادف با ١٢ شعبان ساعت 8 صبح به دنیا اومد. الان که این وبلاگ رو واسش درست میکنم  ٩ ماه و ٢٤ روز سن داره . تا جایی که بتونم عکس ها و خاطرات این ٩ ماه رو هم به مرور اینجا ثبت میکنم . (( عسل مامان ، برات مینویسم به یادگار ، تا بدونی که چقدر دوستت دارم )) ...
18 ارديبهشت 1391