بابا مریض شده
این روزها خیلی درگیرم ، با با مریض شده و رفته بیمارستان دعا کن بابا زودتر خوب بشه و بیاد خونه عزیزم . چهارشنبه از صبح مرخصی گرفتم و دنبال یه دکتر خوب توی بیمارستانها بودیم تو هم صبح خونه مامانی و بعدازظهر خونه خاله مریم بودی خاله و حنانه و یگانه بردنت پارک و حسابی بازی کردی تازه یاد گرفتی صدای خروس در بیاری ( سرت رو میدی عقب و با صدای خشنی میگی اووواوووواووو .آخرش به توصیه مهسا بابا رو بردیم پیش دکتر نساجی ، و دکتر بعد از معاینه بابا دستور بستری داد .تا کارهای بستری بابا رو انجام بدیم ساعت شده بود ٩ شب و موقع خوابت بود من هم اومدم خونه خاله مریم و با عمو داود رفتیم بنزین زدیم و بعدش رفتیم خونه مامانی تا تو شیر بخوری و بخوابی ...
نویسنده :
مامان
8:55