محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

نوروز 94

                        این هفت سین خودمون  البته نورش خوب نبود توی عکس هفت سین معلوم نیست .                             و این هم هفت سین مامانی  ...
16 فروردين 1394

و اینک بهار ...

خوش بحال چشمه‌ها و دشتها خوش بحال دانه‌ها و سبزه‌ها خوش بحال غنچه‌های نیمه‌باز خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز خوش بحال جام لبریز از شراب خوش بحال آفتاب ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار گر نکوبی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ خوب دیگه ! سال 94 هم از راه رسید . انشالله سال خوبی و سلامتی و شادی و موفقیت باشه . واسه همگی   ...
5 فروردين 1394

نوروز در راه است

یکشنبه 24 اسفند 93 توی مهد جشن نوروز داشتید و موقع برگشت هم نفری یه هفت سین خوشگل جایزه گرفته بودید . تخم مرغ هفت سین رو هم  خودت رنگ کرده بودی . خیلی خوشگل شده بود . حتما واست عکسشو میذارم .   و این هم عکس هفت سین  ...
25 اسفند 1393

تا اطلاع ثانوی ، سفر تعطیل

در هول و ولای بلاتکلیفی برای اعزام به عمره بودیم  که دوشنبه بعدازظهر اعلام کردند که مشکل حل شده و سه شنبه بریم برای گرفتن ارز . و ما خوشحال از اینکه همه چی بموقع درست شده کل سه شنبه رو بدو بدو داشتیم . کارامون مونده بود واسه لحظات آخر . ساکها نصفه نیمه جمع شده بود . عوارض خروج از کشور و خلاصه کلی کار دیگه ... سه شنبه (روز آخری) که فرداش برنامه اعزام به عمره رو داشتیم کلی مربیهای مهد تحویلت گرفته بودن و موقع خداحافظی ازت التماس دعا داشتند. بعدازظهر هم کلی مهمون اومده بودند خونه مامانی واسه خداحافظی تقریبا تا 9و 10 شب درگیر مهمونا بودیم .بعد از رفتن مهمونا زنگ زدن که فعلا نیایید ترمینال تا خبرتون کنیم .طبق برنامه ما الان باید تو م...
25 اسفند 1393

رفتن یا نرفتن

امروز یکشنبه بود و طبق برنامه چهارشنبه روز سفرمون هست . اما متاسفانه به دلیل اختلافات  پیش آمده بین ایران و عربستان کل زائران عمره امسال بلاتکلیف هستند . عربستان صدور ویزا رو به 50 درصد کاهش داده و تا این لحظه هنوز خبری از ویزای ما نیست . رییس حج و زیارت هم رفته بود عربستان برای مذاکره و پنج شنبه اعلام کردند که تا یکشنبه ( یعنی امروز که گذشت ) مشکل حل میشه ولی تا این لحظه که دارم این مطالب رو مینویسم که حدود 9 شب هست خبر خاصی نشده و ما همچنان بلاتکلیفیم . خیلی اعصابم خورد شده و استرس بدی گرفتم . نمیدونم باید چکار کنم . نه وسایل سفر رو جمع کردم و نه مابقی کاراموتموم کردم . اگه تا سه شنبه ویزا صادر نشه سفرمون کنسل میشه...
17 اسفند 1393

سفر

سلام    سلام خیلی  وقته که من اینجا مطلب نگذاشتم . مشغله کاری  و  درگیری های روزمره نمیگذاره بیام اینجا . بهر حال حالا هم که اومدم این دومین باریه که دارم این مطلبو تایپ میکنم  هی اینترنت قطع میشه و مطالبم میپره اومدم که یه خبر مهم رو اینجا ثبت کنم . امروز 30 بهمن 93 هست و تا 21 روز دیگه انشالله ما عازم سفر حج خواهیم بود . به امید خدا من و بابا          مامانی و بابایی                              و ...
30 بهمن 1393

اولین حضور در دسته عزاداری

محمد طاها جونم خیلی دوست داشتی یه طبل کوچولو داشته باشی ، یه شب که بردیمت واکسن آنفلوآنزا بزنی چشمت به یه مغازه افتاد که چند تا طبل داشت ، بهونه کردی که طبل میخوام ،بابا هم رفت واست یکی بخره اما گفت  طبل های اون مغازه جنس خوبی نداشتن و زود میشکستند. و قرار شد به زودی تو همین محرم یه دونه واست بخریم. یه شب که صحبتش بود خاله مریم گفت حنانه که کوچولو بود یه طبل داشت که حالا میتونه بده به محمد طاها و خلاصه به این ترتیب بود که پسرم طبل دار شد.( البته همینجا باید بگم که پسرم خیلی حرف گوش کن هست و اصلا توی خونه طبل نمیزنه که همسایه ها اذیت نشن) خلاصه وقتی میرفتیم دسته عزاداری  طبل رو با خودت میبردی ولی خیلی دوست دا...
12 آبان 1393

محمد طاها و محرم

عزیزدلم، هنوز واسه بعضی از مفاهیم کوچولویی و درک درستی از خدا و امام و شهادت و .. نداری . البته تو صحبتهات استفاده میکنی که اونم تقلیدی و به تبعیت از ماست .اما نمیدونم توی مهد چطوری برات تعریف کردن که چندروز پیش میگفتی : مامان میدونی ؟؟ خدا رو شهید کردن بهش آب هم ندادن بخوره !!!!! جالبتر اینکه دیروز  تلویزیون داشت یه انیمیشن با موضوع مذهبی نشون میداد  که معمولا هم چهره اماما رو با هاله نور نشون میدن . وقتی یه صحنه از امام نشون داد سریع گفتی مامان اونی که گفتم شهیدش کردن اینه !!!!!! همونی که چشماشو نکشیدن. نمیدونم شاید تو مهد با فیلم امام حسین رو واستون تشریح کردن . یادم باشه حتما از خانم مربی سوال کنم ...
12 آبان 1393

محرم آمد

دوباره محرم شد روزهای ماتم و غم آمد . روزهایی که نفس کشیدن رو واسه آدم سنگین میکنه از وقتی رفتم کربلا محرم ها واسم یه معنی دیگه داره . دیگه تو روضه ها بهتر میشه محل شهادت علی اصغر و بریدن دستهای عباس را تصور کرد .دیگه بهتر میشه تشنگی را درک کرد .دیگه راحت میتونم بفهمم خیمه ها چقدر با آب فاصله داشتند و علمدار چقدر به آب نزدیک شده بودو باز بچه ها بی آب . اونجا دیدم تل زینبیه چقدر مشرف به قتلگاه بود و چه حالی داشت زینب در لحظه شهادت برادر . از وقتی رفتم کربلا محرم که میشه بغضی تو گلوم گیر میکنه که میخواد راه گلوم رو ببنده .. السلام علیک یا ابا عبداله ...
12 آبان 1393