محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

دندان چهارم

بالاخره دندون چهارمت هم بعد از کلی بی قراری و بی اشتهایی  و کلی گاز گرفتن مامان در اومد .(سه شنبه ٩ خرداد) مبارکت باشه عزیزم . امیدوارم حالا احساس بهتری داشته باشی و راحت تر بتونی غذا بخوری . ...
13 خرداد 1391

خبر فوری

بابا از بیمارستان مرخص شد - هورااااااااا خدارو شکر  - خدایا بالاترین نعمتی که بنده هات دادی سلامتیه - از اونا نگیرش ...
7 خرداد 1391

سومین دندون عسلم

مبارکه عزیزم سومین دندونت  دیروز جمعه ٥/٣/٩١نیش زده تو این همه برو بیا و ناراحتی بیماری بابا این خبر خوبی بود . دندون چهارمت هم داره دیده میشه و بهمین زودی ایشالا رونمایی میشه دیروز (جمعه) صبح رو پیش خاله راضیه موندی خونه خودمون و من بازم مثل روز قبل در رفت و آمد بین خونه و بیمارستان .ساعت ١٠ که اومدم خونه شیر خوردی و خوابیدی بعد از بیدارشدنت بردمت خونه خاله مریم و من تا ساعت ٢ بیمارستان بودم . ساعت ٢ که اومدم دوباره خوابیدی من هم خیلی خسته شدم و بعد از نهار یه خواب خیلی کوتاه -اما تو بیدار شدی ومن هم به ناچار بیدار شدم خیلی خسته بودم و سرم به شدت درد میکرد . تا غروب نرفتم بیمارستان - خاله مریم واسه بابا حلیم درس...
6 خرداد 1391

بابا مریض شده

این روزها خیلی درگیرم ، با با مریض شده و رفته بیمارستان دعا کن بابا زودتر خوب بشه و بیاد خونه عزیزم . چهارشنبه از صبح مرخصی گرفتم و دنبال یه دکتر خوب توی بیمارستانها بودیم تو هم صبح خونه مامانی و بعدازظهر خونه خاله مریم بودی  خاله و حنانه و یگانه بردنت پارک و حسابی بازی کردی تازه یاد گرفتی صدای خروس در بیاری ( سرت رو میدی عقب و با صدای خشنی میگی اووواوووواووو .آخرش به توصیه مهسا  بابا رو بردیم پیش دکتر نساجی ، و دکتر بعد از معاینه بابا دستور بستری داد .تا کارهای بستری بابا رو انجام بدیم ساعت شده بود ٩ شب و موقع خوابت بود من هم اومدم خونه خاله مریم و با عمو داود رفتیم بنزین زدیم و بعدش رفتیم خونه مامانی تا تو شیر بخوری و بخوابی ...
6 خرداد 1391

پست mp3

چند روزه میخوام بیام و گزارش روزهای گذشته رو بنویسم اما نمیشه ... حالا همه رو خلاصه می نویسم . برو به ادامه مطلب ... پنج شنبه adslخونه برقرار شد . اما سرعتش یه کم پائینه باید ایراد کارو پیدا کنم ... فکر میکنم کامپیوترم خیلی سنگین شده و سرعتو پائین آورده . بابا یه کمی مریض شده ، بی حاله و حوصله نداره -دعا کن زود زود خوب بشه عزیزم . جمعه رفتیم فضل آباد ، خیلی خوشحال شده بودی و کلی ذوق کرده بودی و همش دوست داشتی بیرون باشی و جوجو و هاپو و .. تماشا کنی اصلا حاضر نبودی بیای توی اتاق . تا شب کلی خسته شدی و زود خوابت برد . شنبه صبح چون بابا خونه بود تا 10 صبح پیشش موندی و مامان رفت سرکار . ساعت 10 من اومدم و باهم رفتیم خونه مامانی تا ...
2 خرداد 1391

اشکال از کجاست ؟

نمیدونم چی شده هر کاری میکنم نمیتونم پستها و عکساتو بذارم - الان هم از کامپیوتر اداره وارد شدم ،اومدم امتحان کنم ببینم اشکال از سایته یا از اینترنت خونه ما . . . اینطور که معلومه از اینترنت ماست ، اگه هم از سایت بوده که خدارو شکر برطرف شده ...
1 خرداد 1391

10 ماهگی

پسر گلم امروز ١٠ ماهه شدی - ده ماهگیت مبارک تازه امروزیه مناسبت دیگه هم داره -   روز مادر این روز رو به مامانی و مامان جون و همه مامانها تبریک میگم . ...
23 ارديبهشت 1391