محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

جمعه پر ماجرا

1391/3/20 8:25
نویسنده : مامان
229 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز قرار شده بود با مامانی ،بابایی ،خاله ها و دایی و.. بریم امامزاده عبداله لاسجرد.علاوه بر زیارت میخواستیم یه جایی هم واسه گذروندن یه جمعه تو دل طبیعت پیدا کنیم.

قرار حرکت ساعت 9.30 بود همه رفتیم جلوی خونه مامانی و از اونجا حرکت کردیم . اول رفتیم امامزاده زیارت .توی امامزاده یه خانواده بودن که آش نذری پخته بودند و ما هم از آش خوشمزه شون خوردیم .

بعد دنبال یه جائی واسه بقیه روز گشتیم اما هرچی جستجو کردیم پیدا نشد . منتظر

دنبالم بیا تا بقیه شو واست بگم ....

 

تصمیم گرفتیم یه مسافتی برگردیم عقب تا شاید یه جایی پیدا کنیم ،یه ده کیلومتری برگشتیم  رسیدیم به یه دوراهی و از اون مسیر رفتیم .

مدتی که تو این مسیر جدید رفتیم دوباره رسیدیم به یه امامزاده دیگه . ما هم دوباره رفتیم زیارت .

هوا خیلی گرم بود و مسیر طولانی رو اومده بودیم و همه خصوصا تو و سروش خسته و گرسنه شده بودید . همونجا توی امامزاده کمی آب و غذا بهتون دادیم و دوباره حرکت کردیم .

خیلی گشتیم و اینطرف و اونطرف رفتیم ....اوه

آخر سر رسیدیم به یه رودخانه که کفش شنزار بود و آب کمی هم داشت . مسیر رو که ادامه دادیم وسطای راه ماشین ما توی شنها گیر کرد و ما موندیم تو راه کلافه 

خلاصه بعد از اینهمه بالا و پائین رفتن گیر کردن ماشین ما باعث شد همون نزدیکی ها یه جایی پیدا کنیم و اتراق کنیم . یه سایه خنک زیر درختهاو کنار باریکه ای از آب .

البته بقیه اش دیگه همش به تو و حنانه و یگانه و شکیبا و سروش خوش گذشت  چون مرتب در حال بازی با آب و شن بودید . انقدر دوست داشتی آب بازی کنی که اصلا مهلت نمیدادی ازت عکس بگیرم و همش خودتو از توی بغلم خم میکردی و به سمت آب آویزون میشدی خنده

راستی یادم رفت بگم مدتی بعد از ما همون خانواده که توی امامزاده آش نذری میدادند هم توی رودخانه گیر کردند که با کمک دایی و عمو داود و بابا نجات پیدا کردند .

در کل به غیر از اون گشتن دنبال جا بقیه اش خوب بود

ما هم بساط نهار رو برپا کردیم و بعد از ظهر هم پس ار استراحت برگشتیم خونه .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)