محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

سفر به مشهد

پسر خوشگلم- ناز گل من امسال برای دومین بار  رفتی مشهد . اولین بار وقتی دقیقا 4 ماهت بود رفتیم با مامانی و بابایی و خاله ها و حنانه و یگانه . دومین بار 5آذر 92 با قطار رفتیم . دیدن و سوار شدن به قطار برات خیلی هیجان انگیز  بود . قطار رو توی عکسها و فیلم و کارتون و... دیده بودی و تصور کلی ازش داشتی ، اما اولین بار که قطار رو از نزدیک دیدی با تعجب گفتی : چقدر بزرگه!!؟   سه روز مشهد بودیم و جمعه شب برگشتیم . تو این سه روز کلی راه رفتی . تو حرم و تو ی راه آهن و .. هر جا که  بود واسه خودت آزادانه و بی توجه به شلوغی اطرافت می دویدی و یکی باید مدام کنترلت میکرد . یعنی فقط یه لحظه کافی بود چشم ازت بر داشته...
6 بهمن 1392

پیشرفت در نقاشی

دیشب داشتی نقاشی میکردی . چش چش دو ابرو ... دیدم چقدر پیشرفت کردی . اینا رو بیشترشو از خاله فاطمه یاد گرفتی . چون هر روز واست نقاشی میکشه. بعد گفتی میخوام واست یه محدطاها (محمدطاها)  بکشم . بعد اینو کشیدی بعد کلی قربون صدقه ات رفتم و گفتم بیا برات تاریخ بزنم بذارم تو وبلاگت بعد بلند گفتم ٤/10/٩٢  و نوشتم . بعد ش دیگه ول کن نبودی هی نقاشی میکشیدی و میگفتی : اینجا بنویس 92 .92   اینم  یه بادکنکه . با دست و پا و .. ...
6 بهمن 1392

پروژه از پوشک گرفتن

موفقیت بزرگ بالاخره موفق شدیم بعد از خریدن جایزه های کوچیک و بزرگ و کتاب آموزشی و ...و همچنین قرار دادن یه جایزه بزرگ ( لودر که خیلی دوست داری ) به عنوان جایزه  گفتن جیش بدون خیس شدن شلوار بالاخره در زوز پنج شنبه 1392/10/19 حدود ساعت 3 یا 3.30 بعداز ظهر بالاخره اون جمله جادویی رو که ماهها انتظارش رو میکشیدم به زبون آوردی و  کلی منو خوشحال کردی : مامان جیش دارم     امروز هم که چند روز از اون تاریخ گذشته کم کم داره تعداد  دفعات جیش گفتنت بیشتر میشه البته هنوز بعضی وقتا دیر میگی و یا میگی : مامان جیشم ریخت  یا  لباسم اینجوری شده عوض کن  و ... حا...
19 دی 1392

آخر استدلال

مامان  : مامان یه دقیقه بشین برم لنزمو دربیارم بیام محمدطاها: چرا لنز میذاری؟ مامان :واسه اینکه چشام ضعیفه . محمدطاها: مامان اگه من به چشت دست بزنم ، دستم ضعیف میشه ؟؟ مامان :      !!!!!!!!    یعنی خدائیش استدلال منطقی تر از این دیده بودین ؟؟ ...
5 دی 1392

ادامه پروژه پوشک

چند روزیه که برای پسرم شورت آموزشی گرفتم احساس میکنم یه کم  در روند این پروژه موثر بوده ، یکی دوبار جسته گریخته جیشتو گفتی ولی هر بار دیگه دیر شده بوده. یه بار هم که برام خیلی هیجان انگیز بود ساعت 5.30 صبح بیدارم کردی و گفتی مامان جیش دارم ولی باز هم دیر گفته بودی . کلی جایزه کوچولو برات بسته بندی کردم و هر دفعه میری دستشویی و شلوارت خیس نمیشه یه دونه میگیری . البته همه دفعاتشو خودم بردمت دستشویی. هر یه ساعت یه بار اگه ببرمت دستشویی قضیه حله . یه  جایزه بزرگ هم واست خریدم  که  هر وقت خودت جیشتو گفتی و شلوارت هم خیس نشد بهت بدم . خیلی هم مشتاقی که بگیریش  اما هنوز موفق نشدی. بهر حال امیدوارم  به زودی ز...
5 دی 1392

شناخت اعداد

پسرگل قشنگم اعدادو تقریبا یاد گرفتی . از 1تا 5 رو میتونی درست و پشت سرهم بشماری .بقیه رو هم قاطی هم میگی تعداد اشیا  رو تا سه ( یکی . دو تا و سه تا رو ) میتونی بشماری. 30-20-10-.....-100 روهم از بازی قایم موشک یاد گرفتی ولی کامل هنوز نمیتونی  بشماری . آفرین به تو که اینقدر باهوش  زرنگی ...
29 آبان 1392

پس چرا غذا نمیخوری ؟؟؟

پسر خوشگل مامان این روزا یه کم نگرانم کردی واسه سرما خوردگی بردمت دکتر . بعد از معاینات معلوم شد که اخیرا رشدت خوب نبوده .دکتر واست شربت کلسیم نوشت و قرار شد رشدت رو تا سه ماه دیگه مجددا بررسی کنه . انشالا خوب رشد کنی و منو از نگرانی دربیاری .
29 آبان 1392