محرم آمد
دوباره محرم شد
روزهای ماتم و غم آمد . روزهایی که نفس کشیدن رو واسه آدم سنگین میکنه
از وقتی رفتم کربلا محرم ها واسم یه معنی دیگه داره .
دیگه تو روضه ها بهتر میشه محل شهادت علی اصغر و بریدن دستهای عباس را تصور کرد .دیگه بهتر میشه تشنگی را درک کرد .دیگه راحت میتونم بفهمم خیمه ها چقدر با آب فاصله داشتند و علمدار چقدر به آب نزدیک شده بودو باز بچه ها بی آب .
اونجا دیدم تل زینبیه چقدر مشرف به قتلگاه بود و چه حالی داشت زینب در لحظه شهادت برادر .
از وقتی رفتم کربلا محرم که میشه بغضی تو گلوم گیر میکنه که میخواد راه گلوم رو ببنده ..
السلام علیک یا ابا عبداله
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی