* لا حول و لا قوه الا بالله ، العلی العظیم.*
*و خداوند مرا بس است ، او جبران همه نداشته های من است .*
1396
سلام سال نو مبارک امسال سال خروسه امیدوارم سال خروس سال خیلی خووبی برای همه مون باشه آمین
نویسنده :
مامان
19:44
سرنوشت جوجه اردکها
خوب هرچند خیلی زمان میگذره از آخرین مطلبی که واست اینجا نوشتم اما این پست با پست قبلی کاملا در ارتباطه (( جوحه اردکهایی که از آق قلا خریدیم )) تا یه مدتی توی خونه نگهشون داشتیم و بهشون رسیدگی میکردیم . خیلی ناز و با نمک بودن و همش دوست داشتن دنبالت توی خونه را بیفتن که این خودش دردسری بود .تا اینکه یه روز در اثر حس کنجکاوی دو تاشون رو گرفته بودی توی دستت و تا میتونستی فشارشون دادی یکیشون که یکم ضعیف تر بود یهو غش کرد و باعث شد اون یکی جون سالم به در ببره . خلاصه تا مدتی اون یکی هم پیش ما بود و هر جا میرفتیم با خودمون میبردیمش تا اینکه یه شب در یک عملیات انتحاری خونه مامانی جا گذاشتیمش و دیگه گذاشتیم همونجا...
نویسنده :
مامان
19:27
5 سالگی مبارک
عزیزم ، پسرخوشگلم ، نازنینم تولد 5 سالگیت مبارک ایشالله 120 سالگیت رو جشن بگیری ...
نویسنده :
مامان
9:26
سفر به آق قلا
کلا مسافرت کوتاه و فشرده ای بود . تعطیلات عید فطر امسال دو روزه بود روز سوم هم افتاده بود به جمعه . این بود که تدارک یه سفر کوتاه رو دیدیم به آق قلا . چون یکی از دوستان صمیمی مامان اونجا زندگی . صبح نماز عید فطررو توی مسجد ولیعصر خوندیم و بعد از نماز حرکت کردیم . ازجاده کیاسر رفتیم و صبحانه رو هم کنار مزارع خیار کیاسر خوردیم . نهار رفتیم اکبر جوجه گلوگاه و با اینکه اکبرجوجه در کل دوست نداری چون گرسنه بودی خوردی . حدود ساعت 4 یا 4.5 هم رسیدیم آق قلا. بعدازظهر یه مهمونی رتیم و بقیه روز تا پاسی از شب برای تو فقط و فقط به بازی گذشت . بازی توی شهربازی جیحون اونم تا پاسی از شب . خیلی بهت خوش گذشت . منکه داشتم از خواب غش میکردم ...
نویسنده :
مامان
13:09
شبهای احیا
شبهای احیا تو ماه رمضون امسال مصادف بود با 4و6و8 تیر . هرسه شب رفتیم مسجد ولیعصر و شما هم در هر سه شب حضور فعال داشتی .منتها شب دوم حضورت پررنگ تر بود .چون دو تا از دوستای پیش دبستانی رو توی مسجد پیدا کرده بودی و مرتبا باهاشون این طرف و اون طرف میدویدی. شب اول و سوم چون تنها بودی یه کم دعا گوش دادی ، خوراکیهایی که واسه خودت آورده بودی خوردی . یکی دو بار هم رفتی مردونه به بابا سر زدی و بعدش خوابیدی . در کل امسال ماه رمضون زیاد بهت خوش نگذشت چون صبح ها که توی خونه بودی مگه اینکه بابا جایی کاری داشت و تو رو با خودش میبرد . بعداز ظهر هم که من از اداره می اومدم و خسته و بیحال و گرسنه بودم و میخواستم بخوابم . ( توجه شود: میخو...
نویسنده :
مامان
10:12
هر شب بعد از افطار
هر شب برنامه بعد از افطارمون شده پارک شقایق هنوز سفره افطار پهنه .بدو میری به حنانه و یگانه زنگ میزنی :(( بریم پارک؟؟)). جدیدا یاد گرفتی شماره خونه شون رو از روی نوشته میتونی بگیری و میتونی مستقل خودت بهشون زنگ بزنی . خلاصه که ماهم شدیم آژانس جنابعالی برای رفت و آمد به پارک ...
نویسنده :
مامان
21:32
سه تا همبازی
عشق خونه سازی و خونه بازی
یکی از بازیهای مورد علاقه محمد طاها حرکتی است که یک نمونه اش را در عکس زیر میبینید . در این بازی که خونه سازی نامیده میشود کل وسایل خونه اعم از مبل و پشتی و بالش و عروسکهای ریز و درشت و اسباب بازیهای دیگر به گوشه ای از خانه منتقل میشوند تا در آنجا خونه ساخته شود . تازه بعضی وقتها این خونه با وسایلی مثل چادر و ملافه و ... دارای سقف هم میشود . در این مرحله وظیفه مادر خونه حضور در خونه به عنوان مهمان میباشد . همچنین پس از پایان بازی چون محمد طاها خسته میشود وظیفه جمع آوری وسایل را نیز به عهده دارد . ...
نویسنده :
مامان
21:29